ادبیات*** تاریخ**اکبر حسنی

متن مرتبط با «سلیمان» در سایت ادبیات*** تاریخ**اکبر حسنی نوشته شده است

تخت سلیمان

  • داستانهای_مثنوی_مولاناروزی باد بر تخت سلیمان کج وزید‌ٔ؛ سلیمان به او گفت: ای باد کج موز. باد گفت: ای سلیمان تو کج میروی پس نباید از کج وزیدن من خشمگین شوی. همچنین تاج سلیمان هم کج شد. سلیمان گفت : ای تاج بر سر من کج مشو. سلیمان هر بار تاج را صاف کرد اما باز کج شد. این اتفاق هشت بار تکرار شد تا اینکه سلیمان به تاج گفت: آخر تاج چه شده که هربار کج میشوی؟ تاج گفت : ای مرد امین هر قدر هم مرا صاف کنی تا وقتی تو کج بروی من هم کج خواهم شد. سلیمان همان دم دریافت که در احوالش خللی پیش آمده و این اتفاق برای گوشزد و تنبه او بوده است.مولانا درین داستان چند نکته را یادآور میشود:خطاها ونواقص خود را باید صادقانه پذیرفت و عوامل آن را در درون جست و نه بیرونهر اندوهی که در اثر ناراحتی برای انسان پیش می آید ‍انسان نباید کسی را متهم کند بلکه بهترین درمان و راه حل این است که به جستجوی درون بپردازد و نقاط ضعف وقوت خود را بیابد و فرافکنی نکند.انسان باید از سوظن نسبت به دیگران بپرهیزد.موسی که دشمن واقعی فرعون بود در خانه فرعون در امن و راحت بود و فرعون نادان به دنبال دشمن خود در بیرون کودکان دیگر را گردن میزد. انسان که مفتون نفس اماره خویش شده نیز در درون با نفس فریبکار خود خوش رفتاراست و از بیرون با دیگران بدرفتاری می کند و تقصیر را به گردن دیگران می اندازد پس بدان که دشمن حقیقی ات نفس توست که مطابق میل آن رفتار میکنی اما در بیرون یعنی در رابطه ات با دیگران آنها را متهم کرده و دشمن خود می پنداری.فرعون ستمکار به جای آنکه ریشه نارضایتی مردم و تزلزل حکومتش را در ظلم و ستم خویش بداند و به اصلاح امور بپردازد به دنبال کشتن مخالف و برانداز حکومت خود بود غافل از اینکه حکم الهی براین بود که او با آنهمه تدبیر, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها